سلام، دیروز روز ولنتاین بود!! وقتی صبح از خواب پاشدم دیدم، زنم کنارم نشسته و یه دونه ابر سفید( از این ابرهای سفید که توی کارتونها میکشن) بالای سرشه، خدا روز بد نیاره، دیدم توی اون ابر سفید یه دونه سرویس طلا کار گذاشتن!
خواستم خودمو به خواب بزنم که شروع کرد به قربون صدقهی ما رفتن.(به عبارتی داشت خرمون میکرد.)
منم بهش فرصت ندادم و گفتم: چِت شده، داری (هزیون،حزیون،حذیون،هذیون!!!!!) میگی.
زنم جواب داد: دیشب یه خواب عجیب دیدم، تو تعبیرشو میدونی.
منم جواب دادم: الان باید برم سر کار، امروز با چند نفر قرار دارم!!!! شب که اومدم خونه برات میگم.
اونم خوشحال و خندون ما رو تا دم در با چندتا ماچ آبدار راهی کرد.(از اون ماچهایی که مخصوص خرید سرویس طلا هستش)
شب وقتی برگشتم خونه، بدون معطلی پرید توی بغلم و روز ولنتاین رو بهم تبریک گفت، منم یه کادوی خوشتیپ از توی کیفم بیرون اُوردم و دادم بهش. زنمم با خوشحالی کادوشو باز کرد و دید روی جلدش نوشته:« کتاب تعبیر خواب »
نتایج اخلاقی داستان:
1- من با زنم ارتباط مغزی داریم؟(چون ازش نپرسیدم چه خوابی دیدی)
2- من اصلاً زن ندارم چون اگه داشتم هیچ وقت یه همچین داستانی رو نمینوشتم!!!
3- در روز ولنتاین به علت کثرت کادوها نمیشه کادوی گران قیمت خرید؟؟؟!!!